شعر احساسی و زیبا
ღغروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشقღ
ღیه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایقღ
ღبی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدارღ
ღاشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدارღ
ღزیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفاییღ
ღرفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی !ღ
ღآخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاکღ
ღاون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاکღ
ღتویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بودღ
ღدیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بودღ
ღتو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراریღ
ღتو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداریღ
ღپس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟ღ
ღتو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهیღ
ღداغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن منღ
ღرفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون ؟ღ
ღتو سفر کردی به خورشید ، رفتی اونور دقایقღ
ღمنو جا گذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشقღ
ღنمیخوام بی تو بمونم ، بی تو زندگی حرومهღ
ღتو که پیش من نباشـی ، همه چی برام تمومهღ
ღعاشق خـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناکღ
ღگفت جگر گوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک !ღ
ღنزاری تنها بمونه ، همدم چشم سیاش باشღ
ღشونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باشღ
ღو غروب با اون غرورش نتونست دووم بیارهღ
ღپا کشید از آسمون و جاشو داد به یک ستارهღ
ღاون جوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غمღ
ღبوسه زد رو خاک یار و دور شد آهسته و کم کღ
ღولی چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر دادღ
ღروشو بر گردوند و داد زد : به خدا نمیری از یاد !!!ღ

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 23 فروردين 1391 ساعت: 12:23 منتشر شده است
برچسب ها : شعر,احساسی,زیبا,شعر احساسی,شعرزیبا,شعر زیبا و احساسی,شعر غمگین,